بنامش در پناهش
شده تا حالا احساس تنهایی بکنی؟حس بکنی دورو برت شلوغه اما تو باز تنهایی.بعضی مواقع هر کاری هم بکنی این حس دست از سر تو بر نمیدارهنمیدونم شاید واقعا بشه گفت یک یک ما ادمهای تنها و تکی هستیم.دنیای هر کدوم از ما با دنیای دیگران فرق میکنه و هیچکس نمیتونه جای ما باشه.چون نمیتونه از این پنجره ای که دقیقا ما نگاه میکنیم به همه چیز نگاه کنه و شرایط و محیط وتجربیات و خیلی چیزهای دیگه ما با دیگران یه جورایی متفاوته.برای همینه که گاهی این تنهایی خودشو بروز میده و ما هیچ جوری نمیتونیم از این حس رها بشیم.
اما این فقط یه طرف ماجراست.یک روی سکه.طرف دیگر ماجرا اینه که ما اصلا تنها نیستیم.
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
انکه اورد مرا باز برد در وطنم
کسی اینجا هست در دنیای هر یک از ما ....نه در دوردستها بلکه همین نزدیکی.....خیلی نزدیک...نزدیک تر از نفسهایی که میکشیم....نزدیک تر از تپشهای قلبمان.....نزدیک تر از رگ گردنمان ....حتی نزدیک تز از خودمان به ما....همان مهربانی که در قلبت خانه ساخته"القلب حرم الله"
خداوند مهربان چون نوری تاریکی تنهایی تو را میشکافد ودنیای درون و بیرونت را نورافشانی میکند.حرفهایت را میشنود ودر کنارت میماند.هر کجا بروی باز در اغوش اویی.میتوانی از خودت فرار کنی؟میتوانی بدنت را از خودت بکنی و دور بیندازی؟گیرم که توانستی روحت را میخواهی چه کنی؟مگه خدا نگفته "نفخت فیه من روحی"مگه این روحت مال خودته؟میتونی اونم از خودت دور بیندازی؟اونوقت تویی دیگر وجود نخواهد داشت.تو همه اویی...تو همه اویی...بی او هیچی نیستی.اصلا وجود نداری.وجودت از اوست.وقتی تنهایی در قلب تو بیداد کرد بدانداری بیقراری میکنی که به او برسی.بیقراری میکنی که بیشتر و بیشتر او را در خودت بیابی.هر جزءوجود تو خواهان اوست وقتی این را دریغ کنی تنها میشوی.وقتی گم شده درونت را پیدا کردی اگر همه رهایت کردند تو هیچ تنها نیستی و من فاش میگویم اگر خدا را در خود پیداکنی همه عالم و ادم خواسته یا ناخواسته با تواند.سر تعظیم فرود می اورند در برابر تو ...چرا؟چون تو خلیفه خدایی در میان مخلوقاتش.
روزها وقتی در هیاهوی کر کننده روز خسته و گم میشوی...شبها که به سوی دامان ارامش واسایش شب پناه میبری تلاطم روح تو در نهایت ارامش خداست.خود را به اوبسپار تامطمئنت کند.ارامت کند.آرامش حقیقی در یکی شدن با معبود است.انهم وقتی عاشق باشد و معشوق باشد و اغیار نباشند.و تاریکی شب ...سکوت شب....فرصت خوبی است برای یکی شدن...خدا خودش دعوت کرده دیگه
"و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا"(انسان/26)
و مقداری از شب را برای خدا سجده کن و تسبیح خدا بگو در شبهای طولانی
شبها صفای دل و فراغت ادمها بیشتر از روزهاست برای همینه که عبادت شب هنگام دلچسب تره اما این باعث نمیشه که روزها از یاد خدا غافل باشیم.
"سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من انای الیل فسبح و اطراف النهار لعلک ترضی"(طی/130)
تسبیح خدا بگوی قبل از طلوع خورشید و بعد از غروب ان وساعاتی از شب تار و اطراف روز تا خوشنود شوی
پس میشه گفت که سومین فایده شب و روز عبادت و یاد خدا در دل شبها و روزها و هم در هنگام ارامش و هم در هنگام تلاش و کسب روزی است حتی اینطور میشود گفت که کوشش روزانه ادمها هر جایی و هر کاری اگر در جهت کسب روزی حلال باشه خودش عبادت بزرگیه چون موج میزنه از یاد خدا و فرمانبرداری از معشوق.همونطور که گاها خواب هم عبادت محسوب میشه وقتی با وضو به رختخواب رفته باشیم.