بنامش در پناهش

شاید شنیده باشی....نه....حتما شنیده ای وقتی تاسوعای سال 61 هجری شاه عشق ورزی به حضرت عباس فرمود که یک شب را از سپاه اشقیاء مهلت بگیر تا برای رضای پروردگار نماز بگزارم زیرا خدا میداند که نماز را از برای او وتلاوت کتاب او رابسیار دوست میدارم.

شب عاشورای ان سال شاهد راز و نیاز پاکترین مردمان بر روی زمین بود.شاهد نیایش عاشق ترین مرد تاریخ.ستاره ها ان شب مبهوت ستارگان درخشان زمین شده بودند و ماه نمیدانم ماه ان شب از شرم روی تابیدن داشت یا نقاب بر چهره کشیده بود وقتی عباس قمر بنی هاشم ارام از کنار خیمه ها رد میشد تا زنان و بچه ها اسوده بخوابند.

اسمان در ان شب و روز همه چیز را دیده است و هنوز به یاد دارد.زمزمه های عارفانه خیمه نشینهای کاروان نور را در واپسین شب مهلتشان وصحنه های روز عاشورا به هنگام واپسین نفسهایشان.آری اسمان خوب به خاطر دارد.وقتی روزش به رنگ سرخ شد و گویی خون میگریید برای مولایش.

اما معصوم قران ناطق است هم ان مهلت خواستن شبش برای خدا بود و راز و نیاز اخرین با او و هم روزش برای خدا بود که شمشیر از نیام کشید و به دعوت حق لبیک گفت.همه تعلقاتش را فدا کرد و عاقبت خود نیز فانی در خدا شد.آری او هم شب عبادت کرد و هم روز.

"ان الناشئه الیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا"مزمل/6

بهترین وسیله برای صفای نفس سخن با حضور قلب گفتن هنگام شب است که خدا ان را پدید اورده.

"ان لک فی النهار سبحا طویلا"مزمل/7

و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت.