بنامش در پناهش

دلم برای آسمان تنگ شده

هوای پریدن دارم از دل خاک

به این امید که:

نگاهم در نگاه ستاره هاگره بخورد

عمل

 بنامش در پناهش

 

همه چیز نوشتن نیست

نوشته ها بر اساس دانسته هاست

دانسته های ما روزی تمام میشود

علم ما محدود است

همه چیزدانستن نیست

زمانی از راه میرسد که  باید عمل کرد

وگرنه دانسته ها بی اثر است

نوشته ها بی اثر است بدون عمل

زندگی پیش روی ماست

و لحظه ها بستر ازمایش مایند

تا دانسته ها ایا  به عمل میرسد یا نه؟

و این بزرگترین امتحان هر نویسنده ای است.

اگر سربلند بودیم جایزه اش ورود به مرحله بعدیست

و گشایش افقی نو در اسمان اندیشه مان

به امید آن روز

ستاره هاي نزديك

بنامش در پناهش

 

ستاره ها ميدرخشند در دل تاريكي

نوري از اميدند در دل نااميدي

اما

 گمان نكن ستاره ها همه شان دورند و در آسمان

خوب نگاه كني اگر

همينجا هم ستاره ها ميدرخشند

 و تاريكي زمين نميتواند مانع نور افشاني انها شود

ببين هر چه تاريك تر

نور اين ستاره ها بيشتر

ببين چه در دسترس اند و بي ادعا

خدايا!مارا جزو تاريكي قرار مده

و كاري كن نور باشيم و

 بشكافيم هر چه سياهيست

دانا و نادان

بنامش در پناهش

 

در اين جهان بي انتها و بي تكيه گاه

اگر نباشد لحظه اي  نظر لطف و رحمت تو

بر ما موجودات ضعيف و ناتوان

 انگاه پناه به  چه كسي ميتوان برد

 در اين وادي بيشمار خطر؟

 

در اين فضاي بيكران با ان ابعاد گران

 كه زمين حتي به اندازه نقطه اي هم به چشم نمي آيد

 اين تويي كه هواي ما را داري

و ما چقدر غافليم و نادان...

زمين تا آسمان

بنامش در پناهش

 

ميتوان از جنس خاك بود

اما افلاكي

ميتوان روي زمين بود

اما آسماني

 

 

با شمايم هين خدا مستور نيست

آسمان آنقدرها هم دور نيست