طلوع و غروب 1
بنامش در پناهش
تقریبا مطالبی که در مورد شب و روز مد نظر داشتم ارائه
شد.میگم تقریبا چون
باز هم مطالبی هست اما خوب ,
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
فقط در مورد طلوع و غروب, دوست دارم براتون بگم چون شاید
جاش اینجا باشه
و بعدا فرصت مناسب پیش نیاد برا گفتنش.
طلوع و غروب خورشید علاوه بر زیباییهای وصف ناشدنی
که داره و
در بیان قشنگی بی انتهاشون شاعران شعرها سرودند
ونویسندگان
مطالب نگاشتند اما در نظر اهل معرفت, این لحظات پر از
شگفتی
هم انگشت اشارت خودشونو در نهایت به سوی خالقی
مهربان
و آفریننده ای دانا و توانا نشانه رفته اند, تا زیبای واقعی را
معرفی
کنند و بگویند ما از خود هیچ نداریم و
هر چه هست از اوست.
نمیدونم تا حالا وقت گذاشتی و نشستی غروب کردن خورشید
رو نگاه کنی یا نه؟
اما این روزها اگر بتونی یه جایی گیر بیاری برا دیدن
خداحافظی خورشید واقعا شاهکار کردی.
به هر حال ارزششو داره.
وقتی روز آرام آرام به انتهای خودش میرسه وخورشید خیلی
اهسته اما محسوس در انتهای افق غروب میکنه
همانقدر آرام و اهسته, شب چادر سیاه خودش رو به کندی پهن
میکنه وکم کم شب بر روز غلبه میکنه و همه جا تاریک میشه.
به هنگام طلوع خورشید و اغاز صبحی دیگر هم برعکس
این ماجرا اتفاق می افته و اینبار روشنایی اشعه های
زندگی آفرین خورشید
کم کم بر شب و تاریکی چیره میشه و زندگی چشم باز میکنه.
*************************
تا بحال فکر کردین چرا عبور شب از روز و یا روز از شب
یا شاید بهتره اینطوری بگم
تبدیل روز به شب و شب به روز اینقدر با وسواس و
به آرامی وخیلی کند صورت میگیره؟
صریح بگم,چرا یکدفعه روز و یکدفعه شب نمیشه؟
با عرض سلام خدمت دوستان