چقدر خودمون رو دست كم گرفتيم

 بنامش در پناهش

 

اينهمه وسعت و اينهمه رحمت خدا

و ما هنوز پيش پاي خودمون رو هم ديد نتوانيم

توي دودوتا چهارتاي زندگي مونديم

در اين فضاي عظيم و بي انتها

روي يك كره خاكي و

در محدوده فوق فوقش

 چند صد كيلومتري اون حركت ميكنيم و

انگار فراموش ميكنيم خيلي چيزها رو

غرق ميشيم در روزمرگيها

فرو ميريم در بازيها ی دنیا

بعدش هم فكر ميكنيم بزرگ شديم

فكر ميكنيم بزرگ شدن يعني اين

غافل از اينكه چقدر كوچكيم

چقدر محدوديم

سرگرم خور و خوابيم

سرگرم بود و نبوده چيزها و كسها

نميبينيم و فكر ميكنيم بيناييم

نميشنويم و فكر ميكنيم شنواييم

و نميدونيم و فكر ميكنيم داناييم

هنوز توي روياييم

چقدر خودمون رو دست كم گرفتيم

و خودمون رو در همين حدِ كم نگه داشتيم

اجازه نداديم يكبار هم كه شده

متفاوت فكر كنيم

از اسارت ديدنها و شنيدنهاي بي حاصل

از زندان فكرها و كلمات بي نتيجه قدمي بيرون بياييم

و روحمون رو پرواز بديم به سوي حقيقت

به سوي انكه هست و جز او نيست

 

يامن في الافاق آياته

يامن في الآيات برهانه 

قسمتي از فراز ۴۳دعاي جوشن كبير

 

"روشن از روي تو آفاق جهان ميبينم

عالم از جاذبه ات در هيجان ميبينم

بي نشاني تو و حيرانم از اين راز كه من

هر كجا مينگرم از تو نشان ميبينم"

 

خدايا!با تو بودن خوب است

 

تنگ چشمان نظر به ميوه كنند

ما تماشاكنان بستانيم

 

تو به سيماى شخص مى نگرى

ما در آثار صنع حيرانيم

 

هرچه گفتند جز حكايت دوست

در همه عمر از آن پشيمانيم

 

"سعديا" بى وجود صحبت يار

همه عالم به هيچ نستانيم

وسعت رحمت الهی

 بنامش در پناهش

 

اَللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء

 

هيچ جرم آسماني

 هيچگاه سر جاي قبلي خود بر نميگردد

جايي كه اينك در فضا اِشغال كرديم

هر لحظه در حال تغيير است

وفردا همين موقع

 ما همينجايي كه اكنون هستيم نخواهيم بود

و شايد كيلومترها از اين نقطه دورتر باشيم.

 

اين جابه جايي منحصر به زمين ما

خورشيد و ماه

يا حتي كهكشان ما نيست

بلكه همه آنچه در اعماق فضا ميبينيم

و آنچه از چشمان ما پنهان است

همه و همه در حال جابه جايي هستند

و هيچكدام يك جا را دوبار تجربه نميكنند.

فاصله  ما با خورشيد و ماه تغيير نميكند

 و با هم جابه جا ميشويم

اما فاصله  كهكشان ما با كهشانهاي ديگر

 هر لحظه با سرعتهاي عجيبي تغيير ميكند.

كه هر قدر فاصله انها با ما بيشتر باشد

سرعت دور شدنشان هم بيشتر است

 

كهكشان آندرومدا در فاصله 2/2ميليون سال نوري

 از ما قرار دارد كه

با سرعت 120كيلومتر در ثانيه

 به كهكشان راه شيري نزديك ميشود

كهكشان ديگري كه در فاصله 135 ميليون سال نوري

با ما قرار دارد

با سرعت 22،800 كيلومتر در ثانيه از ما دورتر ميشود

 

كهكشان اندورمدا 


" السماء بنیناها باید وانا لموسعون "

ذاریات آیه ۴۷

 خداوند مهربان ما آسمان را افریده و

هر لحظه آن را گسترش میدهد

اما

با اينهمه خوب نگاه كن

ببين چقدر همه چيز ثابت بنظر ميرسد

آري آن خالقی که لباس  هستي

 بر قامت اين پديده ها پوشانده

خود حتي دورترينها را با وسعت رحمتش تدبير ميكند.

و همه در دايره علم الهي در جهت رضاي او در گردشند

باشد كه انسان بنگرد، ببيند و بيانديشد

شايد بداند و يقين كند كه:

لااله الا الله

 

چشم دل باز كن كه جان بينى *** آنچه ناديدنى است آن بينى

گر به اقليم عشق روى آرى *** همه آفاق گلسِتان بينى 

بر همه اهل آن زمين به مراد *** گردش دور آسمان بينى

هرچه دارى اگر به عشق دهى *** كافرم گر جُوى زيان بينى

از مضيق جهات در گذرى *** وسعت ملك لا مكان بينى 

آنچه نشنيده گوش آن شنوى *** و آنچه ناديده چشم آن بينى 

تا بجايى رساندت كه يكى *** از جهان و جهانيان بينى 

با يكى عشق ورز از دل و جان *** تا به عين اليقين عيان بينى 

كه يكى هست و هيچ نيست جز او *** « وحده لا إله إلاّ هو »

 

هاتف اصفهاني

چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

بنامش در پناهش

 

در اين دنياي پر غوغا،

در ميان اينهمه اتفاقات رنگ به رنگ وسختيهاي جانفرسا:

روزها فكر من اينست و به شبها سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟

به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم؟

اين علامت سوالي بزرگ است كه

 ذهن هر انساني را به چالش ميكشد.

ما اينجا چه ميكنيم؟

هر انساني كه به دنيا مي آيد

 در پستيها و بلنديهاي دنياي هزار چهره

و در آمد و شد روزها و شبها

مدتي محدود در اين كره خاكي نفس ميكشد

و با انواع دردها و ناراحتيها دست و پنجه نرم ميكند

 و آخرش از دنيا ميرود كه چه؟

قبل از به دنيا آمدن را به ياد نداريم

و بعده از دنيا رفتن را تجربه نكرده ايم

هر چه هست در ميان اين دوست.

در جايي كه دنيا مينامندش

 و گويا آراسته شده براي هدف خاصي

چنان زيبا و دلرباست كه تو را به خود ميخواند

 اما سير نميشوي

لذتش را ميچشي اما آخره هر لذتش تلخكاميست

چرا كه غصه از راه ميرسد

و اين به مذاق هيچ انساني خوش نمي آيد.

روح بلند پروازش لذتي تمام ناشدني ميطلبد

و آن خوشي كه ناخوشي در آن راه نيابد،

و اين تنها چيزيست كه گويا هرگز در تعريف دنياي فاني نميگنجد

هر نعمتي كه در دستا ن توست از دست رفتنيست

و هر كه در كنار توست روزي ديگر شايد رفتنيست

الا يك وجود:

"كل شئي هالك الا وجهه"

سوره مباركه قصص ايه 88

قبل از تولد از تو آگاه بود و در هنگام زندگي دنيا با تو همراه

و در بعداز مفارقت از دنيا در كنارت خواهد ماند

با توست و در كنار تو هر گاه و بيگاه

همو كه تو را آورد و حيات بخشيد

 و در نهايت به نزد خودش خواهد برد.

هيچگاه از تو مهجور نيست و تو را هم در هجران نميخواهد

همان خدايي كه هيچ نعمتي كه شايسته تو باشد از تو دريغ نكرد

و هر چه نيازت بود حتي

 بي آنكه بر زبانت جاري شود به اجابت رساند.

و تمام آسمانها و زمين را براي تو آفريد

كه هر آنچه هست وجود يافتند براي تو و

فقط تو را براي خودش خالص خواست و بس

چگونه در برابر رحمت بي دريغش سر به سجده نميسايي؟

و لب به ذكر نام بلندش نميگشايي؟

و دست به درگاه با عظمتش بلند نميكني؟

كه

" وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون"

سوره مباركه ذاريات ايه 56

 

 

مرده اي ام ميروم بر روي خاك

بنامش در پناهش

 

اينجا،در دنيا چقدر راحت نشسته ايم

بر سر خان پر از نعمت خدا دعوتيم وهمه چيز مهياست

همه آسمان و زمين براي ماست

و فقط بندگي آن معبود يكتا برعهده ماست

اين اصل را ول كرده ايم و چسبيده ايم به فرع

نميدانيم چقدر مهمان مورد اكرام و احترامي هستيم

كه اينچنين مخلوقات در هدف نهايي خودشان

و در تلاش بزرگ و كوچك آنچه هست

ما و راحتي ما وشرايط فراهم براي ما

تنها غايت آنهاست و معني حضور و وجودشان.

آنگاه اين مهمان گويا از ديدنيها هيچ نميبيند

 و از شنيدنيها هيچ نميشنود

و در هماهنگي اين دنياي پهناور

بجاي بندگي رو به انكار مي آورد و دوري از حقيقت

و چه ناسپاس است اين انسان

در هياهوي اينهمه شگفتي و

اينهمه جلوه گري ذات اقدس الهي بوسيه آياتش

از اينهمه زيبايي فقط دنبال انكار است و بي بند و باري

همش فراموشي و گول ظواهر خوردن 

بيخبر از اينكه چقدر عزيز است و

چقدر دوست داشتني براي خدا

كه همه را براي او آفريد و به خدمت او گماشت و

او را فقط براي خودش خالص خواست.

خداوند مهربان 

چه سنجيده و محكم خانه اي امن مهيا كرد و

زمين پر تلاطم را مسخر انسان نمود و

آسمان پر از حادثه و خطر را

كه گويي همه چيز به مويي بند است و به لحظه اي،

در چشم اين آفريده مقرب جز زيبايي از آن ننمود

تا آسوده و راحت عمر اعطا شده و محدودش را

در آرامش خيال از نابودي به سر برد.

 

شايد اينهمه راحتي و اينهمه دقت و نظم و

آفرينش سنجيده خدا مارا به خودمان مغرور ساخت

و مرگ را از يادمان برد و

تنعم هميشگي در اين آسودگي را برايمان جاويدان جلوه گر نمود.

 

غافل از اينكه اينهمه نظم و ترتيب اينهمه اندازه ها و سنجشها

خورشيد ، ماه . زمين و ستاره ها

هيچكدام در زمينه فضا و حيات دنيوي ابدي نيستند

و روزي خواهد رسيد كه همه چيز ازهم خواهد پاشيد

و تيره و تار خواهد شد

 

بينديشيم كه به چه تكيه كرده ايم؟

از چه روي برگردانده ايم و به چه روي اورده ايم؟

مايي كه هيچ از خود نداريم و هر چه هست از اوست

 

"اي خداي بينهايت جز تو كيست؟

چون توئي بي حد و غايت جز تو چيست

نفس من بگرفته سر تا پاي من

گر نگيري دست من ايواي من

جانم الودست از بيهودگي

من ندارم طاقت آلودگي

يا از اين الودگي پاكم بكن

يا نه در خونم كش و خاكم بكن

خلق ترسند از تو من ترسم ز خود

كز تو نيكي ديده ام از خويش بد

مرده اي ام ميروم بر روي خاك

زنده گردان جانم اي جانجش پاك

بر گرفته از منطق الطير عطار"

اشاره نشانه ها

بنامش در پناهش

 

زندگي در گذر هر روزه اش

در آمد و شد ماههايش

و در گردش زمينش

روزهايي زيبا و لحظاتي توام با رحمت را

پيش روي ما به ارمغان اورده است.

ماه مبارك رمضان از راه رسيد

بازانگار همه چيز رنگ ايمان به خود گرفته

گويي ميشنوي تسبيح موجودات جاندار و بيجان ر ا

نگاه كن ازآسمان نور مي بارد

 

و

هوا با تمام گرمايش

و تشنگي با تمام عطشش

نميتواند لذت اين تقرب به معبود را از تو بگيرد.

اينجا جسم بي معني ميشود

و روح قفس تن ميشكافد و به پرواز در مي آيد

 

 

اينجا صوت قرآن بلند است

و مناجات عاشقان روزها و شبها

به سوي عرش الهي در صعود است.

در زمزمه بند بند آنچه ميخواني تفكر را تجربه كن.

بگذار كلمات نورانيشان در تو جريان يابد

تا از تاريكي خاك بر آيي و به روشنايي افلاك رسي.

 

در عشقبازي با خدا بيواسطه خلوت كن

در هر آيه قران بدان خدا با تو سخن ميگويد

و در هر فراز دعا اغيار از ميانه بر گير

و تو با خدا سخن كن.

*************************

تمرين خوبي ميشود اين ماه

اگر ياد بگيريم فكر كردن را

و بدانيم

درك آنچه به ما نشان داده خواهد شد،

از بندگي سرشارمان خواهد كرد.

چون انگشت اشارت همه هستي

بسوي پروردگاريست كه اينك مهمان اويي

و او به هر بهانه اي تو را به سوي خودش ميخواند،

اجابتش ميكني؟

 

از فرش تا عرش

بنامش در پناهش

هدف من از طرح سوال پست قبلي اين نبود كه

فكرمون بره به ناديدنيهاي آسمون وخيلي مطالب خارق العاده،

بلكه فقط ميخواستم حتي اگر شده كوتاه

و حتي اگر شده كمي، به آسموني كه هر روز و هر شب

بالاي سر ماست فكر كنيم و

نعمتهايي رو كه خدا در درون اين فضاي بي انتها

خلق كرده متذكر بشيم

و بفهميم در برابر عظمت انچه ميبينيم،

ما آدمهاي پر مدعا هيچ نيستيم.

==================

هر چيزي كه به گونه اي در فضاي بالاي سرما حضور داره

به نوعي غير قابل تصور در تداوم زندگي ما موثره.

حتي عادي ترينشون ، حتي كوچكترينشون

همه و همه دست به دست هم دادن تا ما باشيم.

واين شعر معروف كه همه ما بلديم و حفظيم اما

اونطور كه بايد و شايد به مفهومش فكر نميكنيم.

 

*******************

"ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري"

 

*******************

 

شنيدم عزيزي ميگفت بزرگان در هنگام غذا خوردن

همه حواس خودشون رو معطوف غذايي يكنن كه ميخورن

و خرده ريزه هاي نون رو هم استفاده ميكنن

كه در همين خرده ريزها شفا هست.

 

قال اميرالموُمنين عليه السلام

كلوا ما يسقط من الخوان فإنه شفاء و ينفي الفقر

حضرت علي -عليه السلام- فرمود:

خرده ريز هايي كه در سفره مي ريزد را بخوريد كه

درمان دردهاي انسان و از بين برندة فقر و نداري است.

 

ذره ذره اين نعمت الهي حاصل تلاش بي وقفه

پديده هاي مختلفي هست كه

در نهايت منجر به شكل گرفتن كامل اين نعمت ميشه

كه ما سر سفره در عرض چند دقيقه ميخوريم

و هيچ دقت نميكنيم چه پشتوانه عظيمي در حركت هستند

براي به عمل اومدن اين يك وعده غذا.

 

قال النبي صلي الله عليه و آله

اكرموا الخبز فانه قد عمل فيه ما بين العـرش الي الارض

و ما فيها من كثير من خلقه

پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم- فرمود:

به نان احترام بگذاريد چرا كه

تمام موجودات عالـم از زمين تا عرش خدا،

براي توليد آن تلاش كرده اند.

كتاب الكافي ج6 ص302

 

براي ارج نهادن به تلاش كائنات

 براي بوجود آمدن اين نعمتهاي رنگارنگ و زيبا

حيفه كه اصراف كنيم واين نعمتها رو به كمال خودشون كه

ايجاد انرژي عبادت براي ما انسانهاست بي بهره بگذاريم.

كه اونوقت تلاش شبانه روزي چرخ در پديد آمدن تك تكشون

بدون رسيدن به هدف از بين ميره.

 

نميخواستم بحث رو به اينجا بكشونم ولي

ان شاء الله رضاي حق تعالي در بيان اين مطلب بوده.

همیشه همه جا خدا

بنامش در پناهش

آسمان یکی از فکر کردنیهای مهم

 در کل آفرینش است

چون از ديرباز بر فراز سر انسانها بوده و هست.

هر كسی به گونه اي به ان نگريسته

و از ان رازها و سخنها آموخته است.

آسمان مثل يك منبع پر از شگفتي

 و نكته هاي ناب وقشنگ است كه

به هر كس به اندازه فهم و دركش مي آموزد

 آنچه مي خواهد.

اين پهنه نيلگون جايگاه امن خانه ما زمين ,

ماه و خورشيد و ستاره ها و ..

محل جمع شدن بخارها و تشكيل ابرها و بارانها...

محل زندگي فرشتگان و نزول امر الهي در طبقات آن

و جايگاه عرش خداوندي است...

آسمان در هنگام طلوع و غروب آفتابش

و در زمان بارش بارانش

و غرش رعد و برقهاي مهيبش ..

در تداخل ماه و خورشيدش

و در چرخش مرتب و پيوسته ستارگانش

زيباترين و بي بديل ترين تابلويي است كه

رايگان ومستقيم در اختيار ما انسانها نهاده شده

تا تحير هر بينند ه اي را بر انگيزد

وحتي اگر شده براي چند لحظه علامت سوالي باشد

براي تفكر در مورد وجودش و حضورش

كه كيست آنكه آسمان را اينگونه عجيب و دوست داشتني

براي همه ما هديه داد؟

_________________

________________________

تا جایی که عمر اجازه دهد و نَفَس یاری کند

و تا جایی که فکر محدود ودرک ناچیز بنده همراهی کند

تلاش خواهم کرد با نگاهی ژرف به یک یک پدیده هایی که نا م برده شد

دست در دست هم به نظاره قدرت خالق بی همتایمان بنشینیم

و تنها بهنگام نماز و دعا

یا ماههای خاص مثل رمضان و ..

محدودش نکنیم

و بدانیم

و با تمام وجودمان ببینیم که

او اینجاست حتی نزدیک تر از خودمان به ماست

"هو اقرب من حبل الورید"

و بدانیم همیشه هوای ما را دارد

که اگر یک لحظه و فقط یک لحظه

نظر لطف و رحمتش بر ما بندگان ناسپاسش نبود

به آنی نیست و نابود میشدیم.

باید به سجده رفت همین حالا

و برای مهربانی او و نامهربانی خودمان

هق و هق گریست.

این کمترین کار است.

دنیای اندیشیدن

 

بنامش در پناهش

از روزگاران کودکی وقتی شبها در ایوان خانه ,

تابستانهای گرم را سپری میکردیم

درخشش رمز آلود ستارگان و فرو افتادن گاه به گاه شهابسنگها

در زمینه ای از مخمل سیاه,

همیشه باعث توجه و تحیّر من میشد.

چنانچه گویی تشنگی دانستن ،

چشمان مرا هر چه بیشتر در عمق آسمان

مجبور به غواصی میکرد

تا شاید بدانم کمی بیشتر از انچه میبینم.

سؤالاتی که هر بار پیش می آمد,

کمتر کسی جوابی برای آنها میدانست.

باخود میگفتم چرا سؤالاتی که در ذهن من است,در فکر آنها نیست؟

مگر دیگران نمیبینند اینهمه ندانستن را؟

غافل از اینکه پاکی دوران کودکی

 بیخبر از بازی ایّام بود به سالهای بزرگسالی,

که چسان بزرگان را به مانند کودکی اسیر دست خویش

براحتی به بازی میگیرد آنسان که

آب از آب تکان نمیخورد در دلهایشان

تا چشم باز بماند برای دیدن نادیدنیها.

هیچکس احساس تشنگی نمیکند

 تا بنوشد از اقیانوس دانستن.

اما آسمان در مقابل چشمان کودکانه و کنجکاور من

هر شب و روز آنجا بود

مثل همیشه,

برای تداوم برقرار ماندن شگفتی در عمق جان من

 تا برداشتن پرده

از گوشه ای از رازهایش

شب و روز ,بهار و تابستان,پائیز و زمستان

همیشه پشت سر هم می آمدند

و آسمان در گردش هر فصلی گاه برف داشت و گاه باران,

گاه نسیم داشت و گاه طوفان

مثل تابلوی معجزه آسایی که هربار به رنگی و شکلی خاص در می آمد.

آری آسمان همیشه حرف برای گفتن داشت

و درس برای آموختن,

اما در این عصر یخی افکار

و بیحسی عقل

انگشت شمارند آنان که به واقع میبینند,میشنوند و میفهمند

و چقدر زیاد است شکوه های قران که

"هم لایعقلون"

"لایبصرون"

"لایفقهون"

"لایعلمون"

"لا یسمعون"

....

در حالی که دنیا همان جایگاه دیدنیها,شنیدنیها

فهمیدنیها,دانستنیها و

فکر کردنیهاست.

دل و هستی

بنامش در پناهش

اگر اندکی وسعت دیدمان را از روی زمین برداریم

و به بالای سرمان به جایی که نامش را آسمان

نامیده اند نگاه کنیم

میتوانیم با همین چشمهای غیر مسلّح

بسیاری از پدیده های جالب آسمان را

از قاب نگاهمان به آیینه دلمان منعکس کنیم

تا دل کار خودش را بکند و بداند انچه بایستی دانست.

جانها تشنه حقیقت اند و دلها مترجمان نگاه اند از بیرون به درون.

دلها واسطه های دانایی هستند

هرچند بسیاری آنها را درمقابل عقل قرار میدهند

و عقل را فرمانده کل وجود میدانند

و دل رااگر تابع عقل باشد عزیز میدانند

اما دلها داناتر از عقل اند.

****************

عالِم به خرد عالَم ما را نکند فهم

صد شکر که اسرار دل اموختنی نیست

*****************

به نظر من اگر عقل تابع دل باشد مقرب درگاه الهی میگردد.

البته واضح است که نه هر دلی

بلکه ان دل که مصداق حدیث :"القلب حرم الله"باشند

به همه چیز با دیده الهی مینگرد

ونه به ظاهر, که به باطن و حقیقت آفرینش آفریده ها نظر میکند.

و جان را نهیب میزند که نکند در بند پیکره آنچه میبینی اسیر بمانی

بلکه از ظاهر بگذر و به درون برس

تا ببینی آنچه تو را لایق دیدن است.

تا درک کنی آنچه حقیقت است.

******************

مثل داستان حضرت ابراهیم خلیل الله که:

"فلمّا جَنَّ علیهِ الّیلُ رَءَا کوکباً قالَ هذا ربّی فلمّا اَفلَ قالَ لا احبُّ

الافلین"

هنگامی که شب تاریک نمایان شد ستاره درخشانی دید گفت این پروردگار منست.

پس چون ان ستاره غروب کرد گفت من چیزی که غروب کند دوست ندارم .

(آیه 76 سوره مبارکه انعام)

و در ایه بعد همین سوره:

"فلمّا رءَا القمر بازغاً قال هذا ربّی

فلمّا افل قالَ لئن لم یهدنی ربّی لاکوننَّ مِن القومِ الضّالّین"

وقتی که ماه تابان را دید گفت این خدای من است

اما هنگامی که انهم غروب کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند

مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.

و در ایه بعد

"فلمّا رءَ الشّمس بازغة قال هذا ربّی هذا اکبرُ فلمّا افلت قال یا قوم

 انّی بری ءٌ ممّا تشرکون"

و هنگامی که خورشید را دید گفت این خدای من است, این بزرگتر است

اما هنگامی که غروب کرد گفت ای قوم! من از شریکهایی که شما میسازید بیزارم.

"اِنّی وجّهتُ وجهی للّذی فطر السماواتِ و الارضَ حنیفاً و ما انا مِن

 المشرکین"

من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده

من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم

******************************************

حضرت ابراهیم نمونه بارزی از نگاه توحیدی به همه چیز را

با همداستان شدن با پرستندگان پدیده های آسمانی

به عرصه ظهور گذاشت و

مردمان بی بصیرت را فهماند که آنها آفریده های خداوند متعال

 هستند و به تنهایی

ارزش پرستش ندارند بلکه آن خدایی که آفریننده این پدیده هاست

و همیشه حاضر است

فقط و فقط شایستگی پرستیده شدن را دارد.

از دنیای کوچک کودکی تا پهنه گسترده هستی

 

بنامش در پناهش

 

میخواهم کمی از این اتفاقات کوچک و ساده بگذریم

و کمی کلّی تر و از بالا به همه چیز نگاه کنیم

تا در بازگشتی دوباره به جزئیات ریز کمی موقعیتمان

قابل درک تر باشد.

________________________________

وقتی فرزند آدم زاده میشود

و برای اولین بار چشم به دنیا میگشاید

شاید نداند دقیقا چه اتفاقی افتاده

فقط پدر و مادر خود را می بیند

و دنیایش در محبّت نگاه مادر خلاصه میشود.

اما د ر دنیای اطراف او همه چیز بی اندک وقفه و کاستی,

 سر جای خودش قرار دارد

و همه چیز مرتب است

روزها و شبها پی در پی می آیند و میروند

ماهها و سالها سپری میشوند

تا دنیای کوچک ِکودک از آغوش پر مهر مادر بزرگتر شود

تا دیدنیهای زیادی را از نظر بگذراند

و با جهانی پر از شگفتیهای بی انتها و رنگارنگ روبرو شود

جهانی که با گسترش دانسته هایش بزرگتر و بزرگتر میشود

و عظیم تر و باشکوه تر مینماید.

اینکه میگویند هر انسانی برای خودش دنیایی دارد حرف قشنگی است

چراکه براستی وسعت دنیای هر کسی منحصر به خود اوست

و به اندازه فهم و درکش,علم و دانشش, احساس و شناختش

میتواند بزرگ یا کوچک باشد

گاه انسان چنان در مفاهیم روزمرّه

 و پیش پا افتاده زندگی اسیر میشود که

تمام دنیایش در زرق و برق زندگی مادّی

و خورد و خوراک لذیذ دنیوی خلاصه میشود

بی آنکه دمی بیاندیشد اینهمه برای چه؟

و گاه شکوه عظمتی بی انتها چنان متحیّرش مینماید

 که چاره ای نمیماند جز

اقرار و تسلیم به حضورِ حاضری همیشه ناظر

که قدرت و حکمتش همانقدر که در ذرّه ای کوچک از آفرینش پیداست

به همان اندازه در وسعت با شکوه و بی پایان هستی ظاهر و آشکار است

آنقدر که بی اختیار ایمان در سرتاسر وجودش رخنه میکند و ریشه میدواند

و زبانش به ذکر نام بزرگ آفریننده ای چنین توانا باز میشود

که اللّه اکبر از اینهمه زیبایی وشگفتی

براستی که زیباست خدایی که خلق نکرده به جز زیبایی و تناسب

همه چیز همانگونه است که باید باشد

و همه چیز آماده است برای پیاده کردن بیشمار داستان زندگی

برای تمام انسانها از نخستین تا واپسین.