چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
بنامش در پناهش
در اين دنياي پر غوغا،
در ميان اينهمه اتفاقات رنگ به رنگ وسختيهاي جانفرسا:
روزها فكر من اينست و به شبها سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم؟

اين علامت سوالي بزرگ است كه
ذهن هر انساني را به چالش ميكشد.
ما اينجا چه ميكنيم؟
هر انساني كه به دنيا مي آيد
در پستيها و بلنديهاي دنياي هزار چهره
و در آمد و شد روزها و شبها
مدتي محدود در اين كره خاكي نفس ميكشد
و با انواع دردها و ناراحتيها دست و پنجه نرم ميكند
و آخرش از دنيا ميرود كه چه؟
قبل از به دنيا آمدن را به ياد نداريم
و بعده از دنيا رفتن را تجربه نكرده ايم
هر چه هست در ميان اين دوست.
در جايي كه دنيا مينامندش
و گويا آراسته شده براي هدف خاصي
چنان زيبا و دلرباست كه تو را به خود ميخواند
اما سير نميشوي
لذتش را ميچشي اما آخره هر لذتش تلخكاميست
چرا كه غصه از راه ميرسد
و اين به مذاق هيچ انساني خوش نمي آيد.
روح بلند پروازش لذتي تمام ناشدني ميطلبد
و آن خوشي كه ناخوشي در آن راه نيابد،
و اين تنها چيزيست كه گويا هرگز در تعريف دنياي فاني نميگنجد
هر نعمتي كه در دستا ن توست از دست رفتنيست
و هر كه در كنار توست روزي ديگر شايد رفتنيست
الا يك وجود:
"كل شئي هالك الا وجهه"
سوره مباركه قصص ايه 88
قبل از تولد از تو آگاه بود و در هنگام زندگي دنيا با تو همراه
و در بعداز مفارقت از دنيا در كنارت خواهد ماند
با توست و در كنار تو هر گاه و بيگاه
همو كه تو را آورد و حيات بخشيد
و در نهايت به نزد خودش خواهد برد.
هيچگاه از تو مهجور نيست و تو را هم در هجران نميخواهد
همان خدايي كه هيچ نعمتي كه شايسته تو باشد از تو دريغ نكرد
و هر چه نيازت بود حتي
بي آنكه بر زبانت جاري شود به اجابت رساند.
و تمام آسمانها و زمين را براي تو آفريد
كه هر آنچه هست وجود يافتند براي تو و
فقط تو را براي خودش خالص خواست و بس
چگونه در برابر رحمت بي دريغش سر به سجده نميسايي؟
و لب به ذكر نام بلندش نميگشايي؟
و دست به درگاه با عظمتش بلند نميكني؟
كه
" وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون"
سوره مباركه ذاريات ايه 56
با عرض سلام خدمت دوستان