چقدر خودمون رو دست كم گرفتيم
بنامش در پناهش
اينهمه وسعت و اينهمه رحمت خدا
و ما هنوز پيش پاي خودمون رو هم ديد نتوانيم
توي دودوتا چهارتاي زندگي مونديم
در اين فضاي عظيم و بي انتها
روي يك كره خاكي و
در محدوده فوق فوقش
چند صد كيلومتري اون حركت ميكنيم و
انگار فراموش ميكنيم خيلي چيزها رو
غرق ميشيم در روزمرگيها
فرو ميريم در بازيها ی دنیا
بعدش هم فكر ميكنيم بزرگ شديم
فكر ميكنيم بزرگ شدن يعني اين
غافل از اينكه چقدر كوچكيم
چقدر محدوديم
سرگرم خور و خوابيم
سرگرم بود و نبوده چيزها و كسها
نميبينيم و فكر ميكنيم بيناييم
نميشنويم و فكر ميكنيم شنواييم
و نميدونيم و فكر ميكنيم داناييم
هنوز توي روياييم
چقدر خودمون رو دست كم گرفتيم
و خودمون رو در همين حدِ كم نگه داشتيم
اجازه نداديم يكبار هم كه شده
متفاوت فكر كنيم
از اسارت ديدنها و شنيدنهاي بي حاصل
از زندان فكرها و كلمات بي نتيجه قدمي بيرون بياييم
و روحمون رو پرواز بديم به سوي حقيقت
به سوي انكه هست و جز او نيست
يامن في الافاق آياته
يامن في الآيات برهانه
قسمتي از فراز ۴۳دعاي جوشن كبير
"روشن از روي تو آفاق جهان ميبينم
عالم از جاذبه ات در هيجان ميبينم
بي نشاني تو و حيرانم از اين راز كه من
هر كجا مينگرم از تو نشان ميبينم"
خدايا!با تو بودن خوب است
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند
ما تماشاكنان بستانيم
تو به سيماى شخص مى نگرى
ما در آثار صنع حيرانيم
هرچه گفتند جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
"سعديا" بى وجود صحبت يار
همه عالم به هيچ نستانيم